محبت
محبت
مقدمه ی اول: محبت قوی ترین حالت انجذاب و حالتی ازحالات درونی انسان و یکی ازخواص نفسانی اوست. این قوه دروجود هر آدمی دارای مراتبی است که هرمرتبه از آن مرتبط باشئ ای دراین عالم است .مثلامن ساعتم رادوست دارم .ماشینم رانیز دوست دارم. برادرم را نیز دوست دارم. پدرم و مادرم را نیز دوست دارم و... .ولی می بینیم بااینکه همه ی اینها ازسنخ دوست داشتن هستند ولی دریک مرتبه نیستند .
مقدمه ی دوم: محبت حالتی است که گاهی اوقات از آن اگاه هستیم و گاهی اوقات از آن بی خبریم. یعنی برخی ازمحبت ها را هنگامی متوجه می شویم که از آن جداشویم، مثل سلامتی .
حال شدید ترین مرتبه ازمحبت که اغلب به صورت ناخود اگاه است و فقط در اثرات ناشی از آن بروز می کند، محبت به خویشتن است یعنی" محبت جان به تن" . محبوب ترین محبوب ها به طورطبیعی نزد هرکس محبت بین جان وتن اوست واین محبت است که درک نمی شود مگر درهنگام مرگ .
مقدمه ی سوم: به صورت کلی جدال با هر کس بر سر محبوب او موجب برانگیخته شدن وی و طغیان وی می گردد. حال هرچه درجه ی محبت اوبیشتر باشد طغیان او شدید تر است. لذا یکی ازابزارهای شیطان برای اغوای ادمیان، همین محبت است . به عبارت دیگر شیطان ازمحبت ما سوءاستفاده می کند و با تسویل ها ی مختلف مبنی براینکه محبوب ازدست ما خواهد رفت یا نقصانی به آن وارد خواهد شدیا... موجب این می شود که بسیاری ازحقایق رانادیده بگیریم. نقل است از مرد ساعت سازی که هنگام مرگش فرارسیده بود و درحال احتضار قرار داشت. اطرافیان او هرچه شهادتین به او تلقین می کردند او از گفتن آن امتناع می کرد تااینکه باهمان حالت عدم اقرار ازدنیا رفت . یکی ازبستگان وی رادرخواب دید و ازاودرمورد علت امتناعش پرسید . وی گفت : من ساعتی داشتم که عتیقه بود و خیلی ان رادوست داشتم . درهنگام احتضار که شما برای من تلقین می خواندید، شیطان رادیدم که ساعتم رادردست داشت ومرا تهدید می کرد که اگر تکرارکنی ساعتت راخواهم شکست ومن ازترس چنین کاری تحلیل نگفته وکافرازدنیارفتم
خداوند متعال نیز مارابرسرانچه محبت به ان داریم امتحان می کند .برای همین است که درایه ی کریمه می فرماید :"لن تنالوا البرحتی تنفقوا مما تحبون "یعنی میخواهد به مابفهماند که محبت چیزی نیست مگر وابستگی و در راه خدا باید کلیه ی محبت ها راقربانی کرد.و این مقام مخلصین(به فتحه ی لام) است که انشاءالله درگزارشات بعدی به ان خواهیم پرداخت.
محبت درصورتی وجود پیدا می کند که حداقل دو شیء موجود باشند. دراین صورت یک شئ محب و شیئ دیگر محبوب می شود و گفتم که یکی از راه های شیطان برای نفوز در انسان و اغوای او همین محبت است. چرا؟چون منشاء محبت ثنویت (دوگانگی)است. البته این قابل انکار نیست که محبت باعث میشود انسان ازحالت پراکندگی و تکثر جدا شده و به وحدتی میان خود و محبوب برسد. ولی چون اوست که محبوب را دوست دارد،یعنی کسی به نام محب در مقابل محبوب فرض شده، به شرک می رسد . به عبارتی دیگر، محبت اسلحه ی بسیار قوی است که به وسیله ی ان انسان تعلقات خود را ذبح می کند؛ ولی حرف اینجاست که روزی بایدهمین محبت رانیز ذبح کرد و به توحید رسید .محبت حضرت ابراهیم به فرزندش اسماعیل رادرنظر بگیرید. محبتی پاک. به محبوبی پاک. وازسوی شخصی پاک. می خواهم بگویم که اسماعیل ظهور تام محبت پاک یک انسان کامل است. ولی دیدی آخر چه شد . باید او نیز قربانی شود. چون در وادی توحید، دویی نیست که بخواهد بین ان دو محبتی شکل بگیرد. ابراهیم محبت خویش راقربانی کرد و در وادی توحید ،وجودش مظهر تام محبت الله شد. بله ابراهیم محبت خویش را قربانی کرد وخودش عین محبت شد. این است مقام مخلص (به فتح لام)که دیگر دردسترس شیطان نیست . چرا؟ چون اخرین منزل ثنویت و اخرین حربه ی شیطان را که همان محبت است قربانی کرده و با اصل محبت یکی شده . شیطان تاانجایی می تواند کارکند که حداقل دوشئ موجود باشند تابتواند میان اندو هرکار که می خواهد بکند.اما هنگامی که واحد شد کار دیگر ازاوساخته نیست . این مقام مقام خواص درگاه الهی است وهرکسی تاب وتوان چنین مقام سنگینی راندارد . چون بدون محبت زندگی برای ماسخت است . حال تاحدودی فهمیدم که تفاوت انسان عادی بامعصوم چیست.