عجب
خنده داره ،خیلی خنده داره - عجب رو میگم . آره همین عجب که خیلی هاازدستش می نالند وگریه می کنند . من بهش می خندم .می دونی چرا ؟ چون یه سرکاری بزرگه -ازطرف خدا-برای کسی که فکر کنه کسیه .آخه یکی نیست که به من بگه کوجولو !توکه اولت بانجاست بسته می شه . توکه درزندگیت هم حامل سیار نجاست هستی .توکه وقتی مردی هرکسی بهت دست کذاشت باید بره غسل کنه . به جیت می نازی ؟ اگه هرجه هم که شرف داری مال اون روحیه که ازخدات داری .همون که میگه «ونفخت فیه من روحی». حالابااین بدنی که وصفشو گفتم و با این روحی هم که مال خودشه جلوی اون میگی من ؟خجالت نداره؟ البته اولش هم گفتم خنده هم داره چون اصلابهت نمیاد. اصلابه قبارت نمی خوره. برو اولا وجودخودت رو اثبات کن بعدا بهش بناز .
درخبرآورده اند که روزی بهلول به قبرستانی رفت وروبه قبور ایستاد وهرچه که ازدهانش برمی آمد به مرده ها گفت وازانان خواست تا جوابش دهند . کسی بدوگفت :چرااینچنین می کنی ؟جواب داد :آخر همین مرده ها بودند که تاوقتی زنده بودند من من می کردند ولی حالایکی ازانها دم بر نمی زند. ای عزیز تازنده ای ووقت داری خاک شو !اگرکمی فکر کنی می بینی که اصلاعجب چیزی نیست که حتی فکرش رابکنی .دیگرجه رسد به اینکه بخواهی باآن درگیر شوی! پس خاک شوتادرقیامت نگویی «یالیتنی کنت ترابا» بدان همان دم که فکر کردی که کسی هستی ولحظه ای ازخودت به شگفت آمدی همان لحظه پست ترین موجودات شده ای و همنشین دیو «نفس»شده ای. مگر نخوانده ای درقرآن که «ان زعمتم انکم اولیاء الله ...فتمنوالموت ان کنتم صادقین »آیا اهلش هستیم؟
روزی خداوند به موسی(ع) گفت : برووپست ترازخودت رابیاور . موسی رفت و پس ازمدتی طولانی دست خالی برگشت خداوند فرمود :چه شد؟موسی گفت :هرچه دراین عالم گشتم پست ترازخودم پیدانکردم . ولی وقتی بر می گشتم به لاشه ی سگ مرده ای رسیدم که بوی تعفنش آزاردهنده بود. باخود گفتم که اگرمن هرکه باشم ازاین لاشه سگ بهترم !پس پای اوراگرفتم وکشیدم تابیاورم ولی دوباره
باخود گفتم :ازکجامعلوم ؟شاید ازاین هم پست ترباشی !واورارها کردم
.خداوند فرمود :ای موسی به عزت وجلالم اگر قدمی ازقدم برداشته بودی
توراازپیامبری خلع می کردم .
الهی !گناهی که مرابه درگاهت خاضع کند بهترازعبادتی است که مراازدرگاهت دور گرداند
الهی!من چرابی خبرازخویشتنم من کیم تاکه بگویم که منم؟